!!من و کیش میشم!!

یا من کیش می شم؟

!!من و کیش میشم!!

یا من کیش می شم؟

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

کیش میش داره یه چیزی زیر لب زمزمه میکنه و یه کارایی تو آشپزخونه انجام میده. کلماتشو متوجه نمیشم اما آهنگ آشناست، یواشکی میرم نزدیک آشپزخونه که صداشو بهتر بشنوم، خیلی یواش میخونه. به زور چند تا کلمه میشنوم و آهنگش هم یادم میاد


 @@@@@

چیزی نمونده به اربعین. یک هفته فقط. سیمای ملی این روزها خیلی زیاد تصویر پیاده روی رو نشون میده. اون هم زنده. کیه که بتونه مقاومت کنه به این تصاویر و دلش اون جا نره. این شبهای اخیر زیاد خواب می بینم، اونم قبل اذان صبح. ولی خوابهایی از ارزش تهی...

 چه فایده از خواب های دم صبحی که اثری از رنگ گوشه بارگاه ندارن،

به خواب نیز نمی بینمش چه جای وصال....

البته گفته باشم من ناامید نمیشم 14

بالاخره یه روزی، یه جوری، منو می برن.

 

@@@@@


کیش میش خانوم نشسته جلوی تلویزیون، بی حرکت،  داره پیاده روی رو نگاه میکنه.
بالاخره برنامه که تموم میشه کیش میش هم از جاش بلند میشه. عمدا نگاهم نمیکنه که مجبور نشه توضیح بده. میره توی اتاق و چند دقیقه بعد برمیگرده. چادر مشکیشو سرش کرده و یه کیف کوچولو با بند دراز هم با خودش آورده. همینجوری که من دارم نگاهش میکنم و همینجوری که اون نگاهم نمیکنه، چادرشو سفت می کنه و رو میگیره و بعد، بند کیف رو میندازه رو سرش. طوری که کیف میفته پشتش مثل زنهای عراقی. بعد هم همون شکلی راه میره. کیف سبکه و تاب میخوره.  چند قدم باهاش راه میره بعد میره توی اتاق و میاد گویا کیفو سنگین کرده کیف زیاد ثابت نمی مونه، بندش سر می خوره و از پشت سرش میفته زمین.ولی کیش میش یا اراده دوباره بند رو میذاره سر جاش، یه بار دیگه میره و میاد، یه کیف بزرگتر آورده با بند پهن. به اندازه کافی هم سنگینش کرده. باهاش راه میره و بالاخره با رضایت منو نگاه میکنه. کیف خیلی خوب ایستاده. خوبه که بالاخره به هدفش رسید.منم بهش لبخند میزنم هرچند دلم گرفته از اینکه نه من و نه کیش میش دعوت نشدیم... به خواب نیز نمی بینمش چه جای وصال...
دوباره میره توی اتاق و دیگه نمیاد بیرون. فکر کنم رفته کیفها و چادرشو بذاره سرجاشون.
تلفن زنگ میخوره. نزدیک تلفنم. جواب میدم. مامانمه.صحبتامون یه کم طولانی میشه بعد از خداحافظی با مامانم میرم تو آشپزخونه خونه ساکته ولی یه صداهای ضعیفی از اتاق میاد.سعی میکنم بشنوم: اولش خش خش بعد تق تق و بعد قرچ قرچ. این آخری صدای قیچی بود. دست به کار خونه میشم تو همون آشپزخونه.کیش میش میاد بیرون با همون ظاهر قبلی، چادر مشکی و کیف بندی. دوباره شروع میکنه به راه رفتن توی سالن کوچیک خونه. همونجور که کار میکنم نگاهش میکنم، گوشی قدیمیم تو دستشه یه کاغذ خط دار نقاشی شده چسبونده پشتش، یه کاغذ بزرگتر هم به کیف چسبونده. منظورش چیه؟ میاد تو آشپزخونه، همونجوری که راه میره نگاهم میکنه ببینه متوجه میشم یا نه، کاغذا رو از نزدیک می بینم. یه سیب ناقص روی کاغذیه که به موبایلم چسبونده و سه تا خط و یه نوشته لاتین روی کاغذ چسبیده به کیف! خنده ام میگیره. حرفهای من و مامانمو با دقت شنیده  دوست دلبندم . در مورد مارک بازها. مارک بازهای مذهبی. اونایی که سرتاپای خودشون و دیگران رو با مارک می سنجن. اونایی که میخوان دین و مارک رو با هم جمع کنن. دنبال اینن که گوشیشون حتمن سیبش ناقص باشه و کیف و لباساشون سه تا خط سفید داشته باشه. وسایلشون گرونه و چشماشون گرون سنج.
کیش میش هنوز داره تو آشپزخونه راه میره، انگار چسب کاغذهاش خیلی خوب نبوده چون هر دو تا کاغذ کنده میشن و رو زمین میفتن. می ایسته به من نگاه میکنه. بعد خم میشه کاغذها رو برمی داره و تو سطل می اندازه. بعد همون جور قدم زنان میره تو اتاق. مارک چیه؟ برچسبه دیگه. ولی این برچسب ها به دین نمی چسبه. خودش میفته. بله.angel

  • من و کیش میشم